اول نگاهی به تاریخ و ادیان بیاندازیم
رومیان با تمدن درخشانی که داشتند ، زنها رو مثل دیگر اموال، ملک مرد محسوب میکردند و موجوداتی ناقص میشمردند.1 طبق اسناد تاریخی حقوق روم دختران و زنان بطور کلی از ارث محروم بودند.در تمدن یونان نیز چنین بود. در تمدن هند هم طبق قوانین «مانو» زن محروم از ارث بود و هرگاه متوفی جزدختر، فرزند دیگری نداشته باشد باید دختر رو مکلف به تولید پسر کرده تا آن پسر بتواند وارث جد مادری خود شود . 2
در چین و ژاپن، بویژه در عصر کنفوسیوس، پدر مالک زن و فرزندان به شمار مىرفت؛ حتى حق داشت، آنها را بکشد. دختران و زنان از ارث محروم بودند. اگر همه فرزندان پدر، دختر بودند، پدر پسرى را به فرزندى قبول کرده و او را وارث خود قرار مىداد.
در حقوق اروپایى بنا به اصل همخونى هر کس که از نظر خون به متوفىنزدیکتر باشد، به تنهایى ارث مىبرد و دیگران را از ارث محروم مىسازد.در انگلستان نیز تا چندى قبل، تمامى اموال پدر، فقط به پسر ارشد منتقل مىشد و اگر فرزند ارشد پسر نداشت، ارث منحصر به فرزندان ذکور (پسر)بود.
وضعیت زن در میان اعراب جاهلیت از همه جا اسفانگیزتر بود. زن در میان آنان، مانند کالا خرید و فروش مىشد و از هرگونه حقوق اجتماعى و فردى، حتى ارث به طور کلى محروم بود.
در تمدن ایران باستان، زن جزئى از اموال و دارایى متوفى به شمار مىآمد. میان آریایىها محرومیت دختر از ارث، یک قاعده بود؛ ولى هرگاه پدر مىمرد و دختر ازدواج نکرده بود، مىتوانست به اندازه نصف سهم پسر از ترکه پدرش برخوردار گردد. در این نظام -با توجه به این که نکاح با محارم و تعدد زوجات رایج بود- بسیار اتفاق مىافتاد که از میان زنان، زنى که بیشتر از دیگران محبوب شوهر بود، به عنوان یکى از پسران وى پذیرفته شده و تمامى اموال شوهر به او تعلق مىگرفت و بقیه زنها، از ارث محروم بودند.3
همچنین در تمدن ایران باستان به دخترانى که شوهر کرده بودند نیز به جهت این که مال پدر به خارج از خانواده منتقل نشود، ارث نمىدادند؛ ولى به دخترانى که هنوز ازدواج نکرده بودند، به اندازه نصف سهم پسر ارث مىدادند. بنابراین، اگر دخترى ازدواج مىکرد (مشروع یا نا مشروع)، از پدر یا کفیل خود ارث نمىبرد.4
در شریعت یهود، اصل کلى مبتنى بر محرومیت زنان از ارث بود. از تورات، چنین برداشت مىشود که تا وقتى فرزند پسر وجود داشته باشد، دختر ارث نمىبرد و چنانچه براى متوفى پسرىنباشد، ارث او به دخترانش مىرسد. در آئین مسیحیت نیز قانون تورات معتبر است.
در آئین زرتشت تقسیم ارث بلحاظ جنسیت میباشد یعنی اگر متوفی پدر باشد دختر نصف پسر و اگر متوفی مادر باشد هر دو مساوی ارث میبرند در دین زرتشت محور تفاوت، مبتنى بر جنسیت است؛ به گونهاى که مرد در بهرهمندى از ارثیه زن، با زن مساویست ؛ ولى زن در بهرهمندى از ارثیه مرد، سهمى معادل نصف مرد دارد؛ یعنى با محرومیت جزئى روبهرو است.
اسلام احکام ارث را بر اساس مرد یا زن بودن (عامل جنسیت، که در اقوام ملل غیر اسلام که ذکر شد) وضع نکرده است؛ بلکه بر اساس مسؤولیت مالى و موقعیتى که آن دو در خانواده دارند و به ملاحظه مسؤولیتها و تکالیفى که بر عهده آنها نهاده شده است، قرار داده است. بنابراین، سهم الارث متفاوت، با دیدگاه کلى اسلام نسبت به خانواده و تقسیم وظائف و مسؤولیتها، سازگار و عادلانه است.
در نظام حقوقى اسلام به دلیل مسؤولیتهاى اقتصادى و اجتماعى که بر عهده مرد نهاده شده است، از قبیل نفقه زن و فرزند، پرداخت مهریه ، هزینه زندگى زن هنگامى که در عده به سر مىبرد، شرکت در جهاد و هزینه سفر و سپردن نفقه خانواده در آن ایام به زن و فرزند، پرداخت دیه در بعضى از جنایات اشتباهى خویشاوندان (به عنوان عاقله)، پرداخت مخارج سایر نزدیکان تهیدست (مانند پدر و مادر و خواهر و...)، در پارهاى موارد براى مرد، سهم دو برابر در نظر گرفته شده است؛ حتى اگر این سهم با مسؤولیتها سنجیده شود، این مرد است که سهم الارثش به نصف نصیب زن مىرسد و این مرد است که فریادش باید بلند شود.
ملاک در قوانین ارث در اسلام، تنها زن یا مرد بودن نیست و این گمان که همیشه زن صرفا به دلیل جنسیت، نصف مرد ارث مىبرد، ناشى از بىدقتى و عدم مطالعه و تحقیق، در احکام ارث در اسلام است؛ زیرا گاهى سهم الارث آن دو مساوى است در بعضى موارد نیز سهم زن بیش از مرد است . پس باید چنین بگوییم که چرا در مواردی سهم زن نصف مرد است.
خلاصه چون مخارج و احتیاجات مالى مرد بیشتر از زن است (زنان در مقابل درآمدى که دارند، مخارجشان بسیار کمتر است.) اسلام سهم الارث مرد را بیشتر از زن قرار داده تا طبق اصل تقسیم مال بر اساس حاجت (هر کس به مقدار نیازمندى و حاجتش)، تعادلى میان درآمد و مخارج آنها برقرار گردد.
1-محمد عبدالمنعم البدراوى، مبادى القانون الرومانى 2-زن از نظر حقوق اسلامى، ص 151
3ـ موسى عمید، پیشین، صص 15ـ14؛ سید محمدحسین طباطبایى، پیشین، ص226.
4-تاریخ اجتماعى ایران از زمان ساسانیان تا انقراض امویان، ص42. به نقل از: مرتضى مطهرى، پیشین، ص222.