در رابطه با حقوق زن، سه گونه برخورد شده است: برخوردهای افراطی، برخوردهای تفریطی، برخوردهای عادلانه.
از آن جا که قوانین اسلام، قوانین کاملاً الهی است و کسی جز خداوند متعال، در تدوین آن نقشی نداشته است، به همین جهت، کاملترین قوانین است. خداوند متعال، در آن جا که لازم بوده زن را هم ردیف مرد قرار دهد، این کار را انجام داده است: "وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوف;(بقره،228) و برای زنان همانند وظایفی که بر دوش مردان است، حقوق شایستهای قرار داده شده است." و در مواردی مانند مالکیّت ، رعایت عفّت ، عمل صالح ، ایمان، احترام و ارزش آبرو، امنیّت ، پاداش و جزای اخروی ، ورود به بهشت و غیره هیچ فرقی با مردان ندارد، ولی در اسلام ـ با توجه به تفاوتهای جسمی و روحی که بین زن و مرد وجود دارد ـ حقوق و وظایف آنها، عادلانه تقسیم شده است; مانند آن که جنگ و جهاد، حفظ و حراست و قضاوت و داوری را بر مرد واجب کرده است، و تکالیفی را که تواناییهای آن فقط در زن وجود دارد، بر عهدة زن گذاشته، او را از کارهایی، چون جنگ و جهاد و غیره، معاف کرده است; امّا در ادیان و مکاتب دیگر، از آن جا که آنها یا الهی نیستند و جزء مکاتب ساختة دست بشر محسوب میشوند، و یا اگر در اصل الهی بودهاند، ـ مانند یهودیت و مسیحیّت ـ قوانین الهی در آنها تحریف و به فراموشی سپرده شده است; و اکنون آن چه در آنها به جا مانده، یک سری قوانینی است که خودشان وضع کردهاند; به همین جهت در قوانین آنها با نگاه ناقص بشری، به مقام و منزلت زن نگریسته شده است، و چنان که ملاحظه میشود; در برخی مکاتب، به بهانة حفظ حقوق زن، شخصیت او را با مرد مقایسه میکنند، گویا او خود شخصیتی ندارد و تنها در مقایسه با مردان میتواند شخصیت پیدا کند. که این خود، نوعی بی عدالتی در حقِّ زن محسوب میشود و به نام رعایت حقوق زن و تساوی زن و مرد، شخصیت او را نادیده گرفته و از احساسات او، سوء استفاده میشود. و در برخی فرهنگها و مکاتب دیگر، زن را انسان به حساب نمیآورند بلکه مانند یکی از اسباب منزل و مِلک شخصی با او رفتار میکنند.
در همان زمان نزول قرآن، جامعة انسانی، جایگاه واقعی و انسانی برای زنان قائل نبودند. حضور زن را در عرصة اجتماع نکوهیده میپنداشتند. در برخی دیدگاهها، زن موجودی طفیلی تلقّی میشد که فقط میبایستی مورد بهرهجویی مردان قرار گیرد و در برخی نگاهها، زن به سان کودکان و دیوانگان تلقّی میشد که باید پیرو، و زیرِ سلطة مرد باشد.(فصل نامه پژوهشهای قرآنی، شمارة 25-26ص 91نشر دفتر تبلیغات اسلامی.) زنان در چین، هند، مصر، ایران (قدیم)، شبه جزیرة عربی، گوش به فرمان مرد، زندانی در خانه و بی نقش در ازدواج و طلاق خود دیده میشوند. در جامعة سومری، به آسانی توسط مرد کشته میشوند و یا برای ادای دین او به فروش میرسند.
در فرانسه، تازه پس از سال 586(م)، انسان بودن زن تأیید میشود. در بریتانیا ]انگلستان[ تا سال 1882(م) زنان، حق تملّک نداشتند. در آفریقا تا قرن نوزدهم (م) هم چنان مانند بردگان و کالای کشاورزی، خرید و فروش میشدند.
هم اکنون نیز در کلیسا سوگند میخورد که در همة عمر مطیع شوهر باشد و بدون اجازة او کاری انجام ندهد، وی حقّ تملّک ندارد; و حتی اموال ارثیه او نیز با عقد ازدواج، خود به خود، به تملک مرد در میآید. در کتاب مقدس میخوانیم که: "زن را اجازت نمیدهیم تعلیم دهد یا بر شوهر مسلط شود، بلکه در سکوت بماند، زیرا آدم اول ساخته شد و بعد حوا، و آدم فریب نخورد، بلکه زن فریب خورد و در تقصیر گرفتار آمد." "تازه اکنون که در غرب و شرق، به زن آزادی مطلق دادهاند، خود اعتراف میکنند که (موناشارن، نویسندة آمریکایی) ما همه چیز به زن دادیم، ولی در ازای آن چیزی را به غارت بردیم که خوشبختی بسیاری از زنان در گرو او است و آن وجود "همسر" و "خانواده" است."(مأخذ قبل، ص 133-134.)